جهنم

حسین شکر بیگی
shekarbayghi@gmail.com



ـ کاری نکن سگ شم. اینقدر رو اعصابم راه نرو . لامصب این بد مصبو کم بکش روی دیوار

درها به هم می خورند پنجره ها به هم می خورند به هم می خورم. چیزی که نباید نباید کشیده شود روی دیوار هی کشیده می شود هی کشیده می شود هی هی هی هی

از پنجره فقط هندسه ای در هم ریخته پیداشت تا دوردست فقط در هم شدگی ست به هم شدگی ست تا دوردست شفایی نیست

پاره های تند موسیقی می ریزد در سرم . می خواهم خاموش کنم چیزی را و نمی توانم می خورم به دیوار به در و چیزی پیدا نمی کنم که نکشد روی دیوار که نریزد پاره های تند موسیقی در سرم که نزندم به در به دیوار

ـ سگم کردی دیدی سگم کردی

فقط بو می شنیدم . فقط می خواستم این بو ی تعفن را از مشامم پاک کنم فقط میخواستم این بو را نشنوم نشنوم نشنوم نشنوم

چیزی را که در چشمانم دید باور نمی کرد

ـ نه امکان نداره

اما مگر من نگفته بودم ؟ من گفته بودم گفته بودم به سمتش حمله بردم پا گذاشت در فرار باد بودم و او از ترس بود زد از اتاق بیرون همی دکمه می زد هی دکمه می زد هی دکمه

ـ باز شو لعنتی د باز شو تورو خدا

و آسانسور انگار رفته بود که بر نگردد

بنا گذاشت از پله ها پایین رفتن هه هه هی ها ها ها هه هه هه یک پله دو پله سه پله یکی می کرد گاهی به پشت سر نگاهی می انداخت حیرتش را می دیدم که حالا به تمامی ترس بود اگر می خواستم نامی برایش دست و پا کنم (( نا با ورانه )) بود اگر می دانست این بوی اوست که هارم کرده مطمینم این بورا از تنش می کند لعنتی را پرت می کرد گوشه ای و می رفت حیرتش را جایی در دوردست بتکاند زمین خورد بهش رسیدم گریه نمی کرد بغض حتا نمی توانست می خواست التماس کند و می دانستم سودی ندارد پاره پاره اش کردم

سگی که به جانش افتاده بود رحم نمی دانست فقط می خواست این بو بمیرد این بو

جنازه ای ماند پاره پاره و الان که آدمم هر وقت یادم می افتد بالا می آورم هیچ وقت سگی به این هاری ندیده بودم رهایش کردم پیدایش کردند تکه پاره و آش و لاش از این خبر شوکه شدم و تا بستری حتا رفتم کلماتی که از دهانش بیرون می آمد سگ بود . سگ . سگ و چشمهاش دریده می شد از ترس

تمام سوراخ سمبه ها را گشتند و لی در این آسمانخراش سگ کجا بود ؟ که هار باشد که تکه تکه تکه بداند و سگ بود و هار بود و تکه تکه تکه می دانست پیدایش نکردند و هنوز هم که هنوزاست هست و پیدایش نیست

حالا که فکر می کنم چطور پار ه شده ام می مانم می خشکم حالا از موسیقی تند می ترسم از دندانهایم که در آیینه می بینم می ترسم از کودکی که دوست دارد چیزی لعنتی را بکشد روی دیوار می ترسم از درها و دیوار می ترسم

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

34034< 0


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي